- نویسنده : عبدالرحیم آزاد
- بازدید : [۱۳۹۴] مشاهده
- دسته بندی : دسته: آهنگ , عبدالله جاسمی ,
آهنگ "عشق پاییزی"
خواننده: عبدالله جاسمی
ترانه سرا: احمد پوزیده
تدوین کلیپ: عبدالرحیم آزاد
ضبط و تنظیم: استدیو آوا رکوردز
آهنگ "عشق پاییزی"
خواننده: عبدالله جاسمی
ترانه سرا: احمد پوزیده
تدوین کلیپ: عبدالرحیم آزاد
ضبط و تنظیم: استدیو آوا رکوردز
زیر باران می شود شعر جدایی را نوشت؟
اول راهی ولی شعر نهایی را نوشت؟
در اسارت می شود هم شعر آزادی سرود؟
یا که در کنج قفس شعر رهایی را نوشت؟
غرق عصیان و هوس، در اوج غفلت، در گناه
پیرو شیطان، ولی شعر خدایی را نوشت؟
می شود در سال نو هم شعر تکراری سرود
خاطرات کودکی آن دوره های ابتدایی را نوشت
می شود در اوج حاشا، قهر و کینه ، ای عزیز
قصه ای از روز های آشنایی را نوشت
شعری از اقبال، مولانا جلال الدین نوشت
مثل شعر حافظ و سعدی، سنایی را نوشت
در هوای عاشقی می شود تکرار شد
می شود آن فرصت ناب طلایی را نوشت
احمد پوزیده
دل به دریا زده ام تا که شوم عاشق تو
گذر از موج کنم تا برسم قایق تو
من گذشتم ز خودم، از همه هستی خودم
حرفی از غم نزدم تا که شدم لایق تو
دل نبستم به کسی جز رخ ماه تو عزیز
من گذشتم ز گذشته، ز گل سابق تو
لحظه ی دیدن روی تو که باران نگرفت
من ندیده رخ ماه تو، شدم شایق تو
تو که ماه شب تاریک منی دلبر من
من طلوع صبح زیبا شدم از مشرق تو
احمد پوزیده
" گره عشق "
یک شب تو را در کوچه پیدا می کنم
آن شب تو را بی پرده رسوا می کنم
در خلوتم روزی اگر، یابم تو را
در گوش تو، آسوده نجوا می کنم
از دوریت، من با دلم، هر شب که نه
هر روز و شب، انکار و حاشا می کنم
صدها گره، بستی به قلبم ناقلا
شب تا سحر، تا یک گره وا می کنم
چون سرد سردی با دلم، هر شب منم
با رفتنت دستان خود "ها" می کنم
تا برق چشمانت به چشمم می خورد
هر شب تو را از خود تقاضا می کنم
وقتی چو بلبل، هی صدایم می زنی
همچون گلی خود را شکوفا می کنم
یک شب اگر، حتی نبینم روی تو
دیوانه گردم قصد صحرا می کنم
روزی اگر، سهم دل مردم شوی
در دل، قیامت با تو برپا می کنم
احمد پوزیده
جشن و شادی و شور
جشن و شادی و شور است
جمع ما چه پر نور است
شکر ایزد منان
غصه ها ز ما دور است
دسته دسته گلها را
نغمه های زیبا را
هدیه کردم ای داماد
هر گل شکوفا را
جشن امشب داماد
حرف تازه ای دارد
نوگلی که خندان است
گل به دل همی کارد
احمد پوزیده
رباعی
مرغی شده ام، ناله ی غم سر بدهم؟
دستان تو کت بسته به خنجر بدهم؟
حلقوم مرا بغض پیاپی نبرید
شاید که خودم را به ستمگر بدهم
احمد پوزیده
" بیا امشب "
بیا امشب، بیا با من خطر کن
تموم غصه ها رو دس به سر کن
بیا دردامو یک لحظه بغل کن
بیا حال منو زیر و زبر کن
بیا امشب، بیا با من سفر کن
تموم شادیا رو با خبر کن
همیشه بی تفاوت بودی اما
بیا امشب، بیا از من گذر کن
بیا طاقت ندارم بیشتر از این
بیا خستم از این احوال غمگین
من هر شب خوابتو دارم می بینم
بیا ای حس بی پایان و شیرین
تو که تابوت بی احساس دردی
بیا امشب شبیه آدما باش
یکم حس کن، یکم این درد ما رو
بیا امشب، شبیه حال ما باش
دروغه این که میگن بی خیالی
نه حسی داری اما این محاله
کنار پنجره رفتم نشستم
دلم میگه همش فکر و خیاله
احمد پوزیده
ترانه "درد و دلخوشی؟"
دلم گیره اونه، خودش هم میدونه
ولی داره میره، که عاشق بمونه
بهش گفته بودم، که خیلی حسودم
که عاشق شدم با تمام وجودم
دوباره نوشتم، که عاشق نمیشم
دوباره شبیهِ، شقایق نمیشم
به عشقت ترانه، دوباره نوشتم
گِلِ عاشقی رو دوباره سرشتم
تو که سردِ سردی، شروع یه دردی
میون من و دل، شروع نبردی
تو که بی خیالی، تو عشق محالی
نمونده برای، منم حس و حالی
اگه بی تفاوت، اگه داری میری
برو نوش جونت، تو که سیر سیری
ولی برنگردی، دلم خونه خیلی
شکستی تو جامِ، دلم رو، تو لیلی
احمد پوزیده
از حقیقت می گریزم
از حقیقت می گریزم، دل به دریا می زنم
سر به کوه و یا بیابان یا که صحرا می زنم
از حضورت بی نصیبم، با خیالت چون کنم
خود اسیرم، طعنه بر مجنون و لیلا می زنم
شب به شب با یک غزل از وصف تو در انتظار
حرف دل را با کسی غیر از تو شبها می زنم
نقش گل با رنگ بوسه، با ظرافت، حوصله
در خیالم بر دو دستان تو زیبا می زنم
دل به دل راهی ندارد، گفته ها را بی خیال
با خیالت زنده ام چون حرف فردا می زنم
آخر اما تونلی از جنس خوبی های تو
از دلت تا قلب خود با وسع دریا می زنم
احمد پوزیده
شعری از نگاه تو
و باز هم تکیه کرده ام
به شعری از نگاه تو
به واژه های چشم تو
و باز هم گریه کرده ام
به روی دوش قافیه
کنار مصرعی بلند
شبیه موی باز تو
و باز هم در انتهای یک غزل
نوشته ام برای تو
به تنگی دلم برای تو
به وسعت خیال تو
به گرمی نگاه تو
که دوسْت دارمت هنوز
طعنه می زند کسی
به شعر خیس چشم من
به زخم کهنه دلم
نوشتن از تو ساده نیست
به قیمت حضور اشک
تمام می شود ولی
نوشته ام که من
دوسْْت دارمت هنوز
دوباره شعری از غروب
برای تنگی قفس
که جنسش از غرور توست
دوباره شعری از فراق
که قصه اش شنیدنی ست
دوباره قصه های نو
واسطوره ها کلیشه ای
به افسانه ای که نیست
همیشه دلخوشم کمی
و باز هم نوشته ام
ردیف ردیف برای تو
غزل غزل ترانه ها
که دوسْت دارمت هنوز
احمد پوزیده