[RB@Blog_Title]

زیر باران می شود شعر جدایی را نوشت؟

سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۴۵ ب.ظ
  • نویسنده : عبدالرحیم آزاد
  • بازدید : [۱۳۴۱] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: شعر عاشقانه ,

زیر باران می شود شعر جدایی را نوشت؟
اول راهی ولی شعر نهایی را نوشت؟

در اسارت می شود هم شعر آزادی سرود؟
یا که در کنج قفس شعر رهایی را نوشت؟

غرق عصیان و هوس، در اوج غفلت، در گناه
پیرو شیطان، ولی شعر خدایی را نوشت؟

می شود در سال نو هم شعر تکراری سرود
خاطرات کودکی آن دوره های ابتدایی را نوشت

می شود در اوج حاشا، قهر و کینه ، ای عزیز
قصه ای از روز های آشنایی را نوشت

شعری از اقبال، مولانا جلال الدین نوشت
 مثل شعر حافظ و سعدی، سنایی را نوشت

در هوای عاشقی می شود تکرار شد
می شود آن فرصت ناب طلایی را نوشت

احمد پوزیده

ادامه مطلب

درد و دلخوشی

جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۵۷ ب.ظ
  • نویسنده : عبدالرحیم آزاد
  • بازدید : [۸۳۳] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: شعر عاشقانه ,

ترانه "درد و دلخوشی؟"

دلم گیره اونه، خودش هم میدونه
ولی داره میره، که عاشق بمونه

بهش گفته بودم، که خیلی حسودم
که عاشق شدم با تمام وجودم

دوباره نوشتم، که عاشق نمیشم
دوباره شبیهِ، شقایق نمیشم

به عشقت ترانه، دوباره نوشتم
گِلِ عاشقی رو دوباره سرشتم

تو که سردِ سردی، شروع یه دردی
میون من و دل، شروع نبردی

تو که بی خیالی، تو عشق محالی
نمونده برای، منم حس و حالی

اگه بی تفاوت، اگه داری میری
برو نوش جونت، تو که سیر سیری

ولی برنگردی، دلم خونه خیلی
شکستی تو جامِ، دلم رو، تو لیلی

احمد پوزیده

ادامه مطلب

غزل…

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۶ ب.ظ
  • نویسنده : عبدالرحیم آزاد
  • بازدید : [۷۱۶] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: شعر عاشقانه ,

غزل


در تماشای رخِ چون ماه تو مبهوت و حیرانم هنوز
چشم مستت می دهد فرمان، مطیع امر و فرمانم هنوز

با نگاه مهربانت می زنی بر قلب من شلاق عشق
از همان روزی که دیدم گیسوانت، کنج زندانم هنوز

تا که مهرت بر دل بی تاب و قلب بی تمنایم نشست
از تمام مردم شهر و دیارت من گریزانم هنوز

ماه کنعان منی اما عزیز مصر و شاهت کرده اند
روز و شب در انتظارت، کلبه ی غم ها و احزانم هنوز

گرگ و گله، قصه ی دیرین و درس هر کتاب کهنه است
میش زیبای دلم باش و بیا سویم که چوپانم هنوز

دست معمار هنر باش و بچین آجر به آجر عاطفه
چون نبودی بی تو لرزیدم سه ریشتر خرد و ویرانم هنوز

یک دو سالی بارش بارانیِ مهرت به قلبم بد نبود
در نبودت چون بیابان و کویرم، خشک و عطشانم هنوز

 احمد پوزیده

ادامه مطلب