[RB@Blog_Title]

مرد طلاچین

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۹ ب.ظ
  • نویسنده : عبدالرحیم آزاد
  • بازدید : [۴۴۳] مشاهده
  • دسته بندی : دسته: دیگر اشعار ,

مرد طلاچین

دوباره واژه ای تلخ و
دوباره قصه ی آوار
دلی از غصه پر پر شد
دلی از دیدن اخبار

من اما کارِگر بودم
ولی جایی پدر بودم
اگر بی ارزشم گاهی
به خانه معتبر بودم

حقوقم را نمی دادند
ولی من کارِگر بودم
مدیران در مکانی امن
ولی من در خطر بودم

من از تاریکی وتونل
من از ریزش، من از آوار
نمی ترسم نمی ترسم
نمی ترسم از این اخطار

ولی از ریزش اشکی
به پیش اهل و فرزندان
که از شرمندگی باشد
همیشه بوده ام ترسان

من آن مرد طلاچینم
که سهم من فقط درد است
ولی من کارگر هستم
اگرچه کارگر "مرد" است

 احمد پوزیده

ادامه مطلب